سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیزده سال مجنون المیرا

 
 
از روی دلتنگی !(دوشنبه 89 دی 6 ساعت 2:1 صبح )

 

 

کاش میدونستی که چقدر سخته

 

تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید

 

و به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داد،

 

زول بزنی و بجای اینکه لبریز کینه و نفرت شی

 

حس کنی که هنوزم دوستش داری!

 

کاش میدونستی که چقدر سخته

 

دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی،

 

که یکبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده !

 

کاش میدونستی که چقدر سخته

 

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی،

 

اما وقتی که دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی !

 

کاش میدونستی که چقدر سخته

 

 وقتی پشتت بهشه ، دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه ،

 

اما مجبور باشی که بخندی تا نفهمه که هنوزم دوستش داری !

 

کاش میدونستی که چقدر سخته

 

که گل آرزوهاتو تو یه باغ دیگری ببینی ،

 

و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی :

                                         

                   

                         گل من باغچه نو مبارک ....!

 

 

فاجعه رخ داده دلم

 

بوی خیانت و فریبه

 

سخته باور حضورش

 

توی آغوش غریبه

 

در به درم تو کوچه ها

 

پریده خواب از سر من

 

کجا نشسته پیش کی ؟

 

پاره تن نفرت من ؟

 

 

از نفس افتاده دلم

 

رو جای پای گریه هام

 

بسته کمر به مرگ تو

 

دلهره خاطره هام

 

جون به لب و بی خبرم

 

منتظر رسیدنت

 

خدا خدا کن که یه وقت

 

جلو چشام نبینمت

 

 

ای داد بی داد دل من

 

ببین چی آورد به سرم

 

غرق به خونش می کنم

 

اگه بیاد دور و برم

 

لعنت به تو ای بی خدا

 

رو تن کی خواب میبینی؟

 

توی هوس برون کی

 

امشبو تا صبح میمونی؟

 

 

تنها ترین عابر شب

 

تو کوچه های هرزگی

 

شاید به فردا نکشم

 

از این همه دلواپسی

 

خدا بکش پاتو کنار

 

از شب طوفانی من

 

زخمی ام از غرورمو

 

مردنشه دوای من

 

 

توی آغوش کدوم غریبه ای؟

 

که هوای عاشقی زد به سرت؟

 

شبو تا صبح پیش کی سر می کنی؟

 

سر و پات بوی هوس میده تنت ....

 

حالا می فهمم که از عشق تا نفرت یه تار مو فاصله است یعنی چی !







بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:2  بازدید

مجموع بازدیدها: 4403  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «